خامنه ایی عین سگ ترسیده ؛ سگ البته حیوان نجیبی ست – برعکس آقا.
من به زوزه های اتمی ایشان کاری ندارم ؛ حضور لولا و طیب در تهران را که نوجوانان بورکینافاسو هم میدانند برای چیست ؛ لزومی به واکاوی وحشت در باب اتم نیست یا اگر هست من الان حوصله اش را ندارم . ترس اصلی را باید در جمله های چند روز گذشته آقا جست. شما زوزه را خوب دقت کن ببین با چه هول و هراسی و چه سوزناک سر داده شده :
– سپاه اگر کودتا کند خوب است !
یا مثلاً :
– بسياری از مواضعی که وی (موسوی) و کانديدای شکستخورده ديگر انتخابات اخير (کروبی) گرفتهاند، جرم است؛ اما چون نظام اسلامی برای تعقيب آنها براساس مصالحی عمل میکند، آن را موکول به زمان مناسب کردهايم…. بنابراين اگر امروز به درخواست مردم برای تعقيب سران فتنه عمل نمیشود، نه از سر ناتوانی يا بیتوجهی، غفلت و يا هماهنگی با آنها و يا بیدغدغگی، بلکه از اين بابت است که زمان آن فرا نرسيده است !
ای تو روح آدم دروغگو !
بله ، ممنونم از یادآوری شما که همین الان فرمودید این حرفها را آقا نگفته ، عنترهایش گفته اند. حواس ما را ببین ترا بخدا. اما بقول رضا مارمولک ، بله ولی نخیر !
برنامه «دیدنی ها» را یادتان هست از شبکه دو پخش میشد که صحنه های بامزه و دوربین مخفی و این جور چیزهای ینگه دنیا را نشان میداد ؟ آن دخترها که میدیدی جلوی دوربین می آمدند ، سایز دامن و میزان عمق یقه هفتشان را آقا شخصاً خودشان تعیین میکردند که چقدر باشد که با اسلام خجسته بی هنر سر جنگ نداشته باشد – در یک پوشه «محرمانه» به مسؤلین مربوطه در شبکه دو، هر هفته یک پوشه جدا.
آنوقت شما گمان میکنی جانی لاری یا جعفر قوز تپه (قوز پیشانی این مرتیکه گانگول ما را کشته !) جنمش را دارند که از خودشان و سر خود گه زیادی بخورند و اظهار نظر کنند؟ آنهم در مورد کودتا یا مصالح نظام ؟
حالا اگر ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز از سر خامی و بیخبری (و از آنرو که روحانیت معزز رابرت موگابه را رنگ میکند جای فردریک باستیات میفروشد) گاهی وقتها از تعدد نهادهای ظاهراً دموکراتیک (و باطناً قاسم روانبخشماتیک) در جمهوری اسلامی ناگهان احساس روشنفکری چپگرایانه اش عود کند و از کثرت اینهمه انتخابات پی در پی و شورا و مجلس و محفل انتخابی گیج شود و شکر بخورد که جمهوری اسلامی بعد از اسراییل دموکراتترین کشور منطقه است، شما به حساب جهالتش بگذارید.؛ بچه است ، مسلمان نیست و نمیفهمد. ولی ما که مسلمانیم ناسلامتی ؛ قرار نیست خودمان را بزنیم به خریت و اسباب خنده همدیگر را فراهم بیاوریم که بله ما نیز دستگاه قضا و تقنین و اجرا داریم ، قشنگ و مجزا و مستقل از هم ، درحالیکه حتی عمه بنده هم میداند که کل مملکت را با ریزترین جزییاتش در طویله بیت اداره میکنند ؛ از دکترینال حسن عباسی قالتاق گرفته تا متن استشهاد محلی دهداری روستایی در پنج فرسخی سلفچگان تمام خطوط را با ماشین تحریر آقا تایپ میکنند ؛ از توپچی های سپاه و قمه کشان بسیج گرفته تا زاکانی و تجری در کمیسیونهای بطری و تیزی مجلس دردناک اسلامی، از نماینده ویژه عقب ماندگان ذهنی مستقر در دفتر حوزه ریاستی قضا گرفته تا رییس رؤسای اصلی کشور (یعنی عکاسان و خبرنگاران خبرگزاری فارس) در کلیه موارد ، در مقیاس نانو، جمله های آقا را دانه دانه در بیت میجوند و میگذارند در دهان این جانیان. پس سر جدتان به من نگویید که فلان جمله را فلان جانی گفته و بهمان حرف را فلان لاری. از شما بعید است ؛ مگرمسلمان نیستید شما ؟! تمام مسؤلین در کشور امام زمان یک دهان هستند که از طریق روده مجتبی وصل میشوند به آنجای آقا.
اینکه خامنه ای مثل سگ ترسیده چیز جدیدی نیست البته و شما خودتان ماشالله از اسرار امور آگاهید. اما سوای نجابت سگ (که جا دارد بنده همین جا بار دیگر از سگ و کلیه درندگان محترم چهار پا طلب بخشش کنم) یکی دوتا مطلب راجع به ترس آقا هست که ذکرشان جهت اطلاع کافران گرامی خالی از لطف نیست.
اصولاً سید علی خامنه ای بیست سال پیش عین یک جوجه ریقو و پژمرده از تخم گندیده ترس بیرون آمد. شما یک نگاهی به قیافه اش در آن سالها بیاندازید و مقایسه اش کنید با آنها که قبای ولایت فقیه به تنشان زار نمیزد ، مثل مثلاً خمینی یا منتظری یا گلپایگانی (و از جمع رفتگان ، امثال طالقانی). همین یک نگاه کافی ست تا دلایل شکل گیری امپراطوری جدید وحشت را دریابید (ماشین وحشتی که خمینی ساخت ، هم مدلش با این یکی فرق میکرد و هم شرایط حدوث و قوامش). این جوجه ریقو به واسطه حقارت ذاتی که داشت برای سایه خودش هم بپا گذاشته بود و هر کس سوره الرحمن را کمی غلیظ میخواند خیال میکرد لابد طرف دارد بیسوادی فقهی او را مسخره میکند و فوراً دستور قتلش را میداد.
طبیعی ست که آدم زنده که عزت نفس داشته باشد زیر علم چنین مرداری سینه نمیزند. پس باید کل طول و عرض تاریخ بی آزرمی را گشت تا لاش مرده های هرزه ایی از جنس حسین شریعتمداری و عزت ضرغامی و اصغر حجازی و مصباح یزدی و جنتی و نقدی و زاکانی و حسینیان و طائب و پورازغدی و مشایی و محمود مشنگ و فاطی قشنگ و جعفر قوزتپه و حاج فیروز خیک آبادی و الباقی پستانداران حرامخوار و لاری-جانی را زیر سقف ولایت این مردار جمع کرد.
شوخی نیست آقا ، یک لشگر هر یکی از آن یکی دریده تر و بی ناموس تر. فرآوری و سازمان دادن به چنین لشگری (که حاضر است برای جلب نظر بیت و حمل یک فقره کلت کمری و داشتن راننده و محافظ ، سر پدر خودش را ببرد و به مادر خودش تجاوزکند – چه برسد به پدر مادر تو و من) کلی کار میبرد و وحشتی میطلبد خارج از فهم و احساس بشر.
شوخی نیست آقا ، ما داریم در مورد پلیدترین پدیده قرون اخیر حرف میزنیم – بی جهت پای پل پت و قصابی های رواندا و کامبوج یا گشنه خانه کره شمالی و کبابی هیتلر را به میان نکشید – کدام یک از این جانوران ساعت هشت شب امشب به انصار قمه کش در بیتش شام میداد و دو ساعت برایشان از غریبی و علیلی خودش و بی چشم و رویی دانشجویان فریب خورده حرف میزد و دستور میداد که چشم دانشجوی بی پناه و نخبه شهرستانی را از حدقه در بیاورند و آنوقت فردا عصر در حضور همان قاتلین و ضاربین که ندایش را نیمه شب گذشته در امیر آباد لبیک گفته بودند بر مرگ و مصیبت دانشجویان گریه و زاری راه میانداخت ؟ – آنهم به سبک و سیاق امام زین العابدین بیمار، که من صحیفه سجادیه اش را از حفظ بودم و بنظرم بچه خوبی بود و هیچ شباهتی به این مردک چاچولباز آدمکش نداشت.
تلنبار ترسهای بیست ساله خامنه ای اکنون در هیئت یک امپراطوری وحشت در قلب خاورمیانه قد کشیده. مهندس وحشتزده و بیمار این سرای نفرت و دروغ خودش بهتر از ما میداند که با میلگرد حقارت در سیمان خون و نفت نمیتوان پی ساختمانی مقاوم را ریخت. گیرم سایه لرزان برج و باروی تو به مدد حقه بازی و پول نفت تا بنگلادش و کاراکاس هم رسید ، با دیوار پوسیده و بی فرهنگ قلعه وحشتزده بیت آلوده ات در تهران چه میکنی ؟ تو خیال کردی که چون خودت حکم قتل سید احمد را صادر کرده بودی حالا کل تاریخ در مشت توست و قادری مسیرش را به دلخواه تغییر دهی که تکرار نشود ؟ امید رضا میر صیافی را در زندان خفه میکنی که تاریخ را گول بزنی و مجتبی را پیش از مرگت روی تخت خون بنشانی؟ بقول دکتر نوری زاده عزیز ، ترس و بیماری چنان تو را به جنون کشانده که نمیفهمی با کشتن فرزاد معلم ، سند مرگ خاندان خودت را در قلب شاگردان کوچولوی فرزاد امضاء کرده ایی. تو تصور کردی که بچه های مردم هم مثل فرزندان تو برای پول و ریاست سر خویشاوندان خود را میبرند؟
آقای خامنه ای ، گرچه با قتل جگر گوشه های ما دلهایمان را خون کرده ایی اما دیوارهای بیت تو کج و کوتاهند ؛ ما صدای ترس تو را میشنویم و خوشحالیم که دیگر هیچ چاره ایی برایت نمانده جز اینکه همه ایرانیان را به قتل برسانی. آیا به اندازه کافی گلوله و پنجه بوکس و قمه در بیت ایران ستیز و مافنگی ات ذخیره داری ؟
ای بی غیرت بدبخت تو وچندتا جوجه فکر می کنید چند نفرید اون موقع که تو نطفه بودی ایشان جهاد میکردند حالا زبون در آوردی جوجه فکلی امثال تو حقشون کشته بشن کوردل مزدور برای چند نفر مثل خودت از این اراجیف نوشتی اونهاهم تایید کردن به روباه می گن شاهدت کیه میگه دمم
در حفاضت ز امیرم حضرت خامنه ای میشوم میثم تمار به دارم بزنید
برادر میثم خرما فروش (ملقب به تمار) ؛ بابا یه قرص اعصاب بخور حاجی ، اینجوری یه وقت آرتروز میگیری نمیتونی از امیرت «حفاضت» کنی ها !
ولی جون حاجی اون «حفاضت» رو خیلی باحال اومدی ! ای ول. میگم حالا کجا با این عجله ؟ هنوز نیومده میخوای بر سر دار ؟
بامدادان عزیز ، مثال هایت عالی بود مخصوصن اون خرچسونه! (:
باز یه ده لو خوشگله دیگه. خسته نباشی سیروس جان الف.
یه چیزی برای من خوب جا نمی افته اون هم اینه که چطور همه دیکتاتورهای عالم مثل هم عمل میکنند. یعنی یه جورایی از رو دست هم کپی میزنند. همه شون اول تو اتوبان تخته گاز میرن. بعد واسه اینکه میون بر بزنن می پیچن تو فرعی. سرعت کم میشه (تابلو ایست، چراغ قرمز، عابرپیاده و….) تصمیم میگیرند برگردند تو اتوبان . می پیچن تو اولین خیابون. د !! این که یه طرفه س. خیابون بعدی می پیچن. اونم یه طربه س. خلاصه اینقده یه طرفه ها رو میرن تا میرسند به بن بست. این خرچسونه ها جلو یه نور افکن وا می ستند سایه شونو رو دیوار شکل هیولا میبینن . وزوز و جیرجیرشون از تو بلندگوهای مگاواتی به گوششون طنین رعد و برقه. اونوقت باورشون میشه قدرقدرتند. اما همینکه یه دفعه نور افکن خاموش میشه و بلندکو از کار می افته دنبال سوراخ دررو می گردند. این سرنوشت محتوم تموم دیکتاتور هاست. انگار همه شون تو یه مدرسه، یه کلاس درس خوندند. از یه جا گواهینامه رانندگی گرفتند. آره دادا سیروس این فیلمه یه کارگردان داره با یه سناریو فقط هنرپیشه هاش فرق میکنه.
دمت گرم داداش که چقدر قشنگ و گرافیک توصیف کردی داستان این احمقهای بی وجدان و بزدل رو
«شوخی نیست آقا ، ما داریم در مورد پلیدترین پدیده قرون اخیر حرف میزنیم»
دوست عزيز ، جناب سيروس جان سلام،
طبق معمول زبان قاصر است، دمت گرم و دست مريزاد.
در ضمن ميخوام از رازى پرده بردارم و اون هم وبلاگ شخصيمه، نو پا هستم و پر از ايراد، به كمك هاى دوستان هم محتاج.
http://tanntar.blogspot.com
ای الهی من فدای تو و اون وبلاگت بشم که بازدیدش برای مجذوبین ولایت در حکم گناه کبیره و زنای «محصنه» ست !!! ؛ د ، اذیت نکن دادا ، «محصنه» ست !! ؛
اى بروى چشم استاد،
نيست من فقط يه زنا كار ميشناختم اونم اسمش محسن بود، فكر كردم به همين خاطر بهش ميگن زناى محسنه، خلاصه ببخشيد، در اولين فرصت اوامر اجرا خواهد شد.
حرف بسیار درستی است ، طبق معمول لذت بردم.
اتقافآ دیروز که حرف به قول تو جانی لاری رو میخوندم فکر کردم که ترسیده وحس میکنه وضع خیلی خرابه ، برای همین داره تقصیر همه غلطهایی که تا حالا کرده رو گردن بزرگترش میاندازه، که بعدا بگه من فقط یک مجری بودم.
فقط امیدوارم تا خون بیشتری ریخته نشده اینا گورشونو گم کنن.
سیروس جانم ، اگر من آخرش از این اعجاز قلم تو و علیرضا سر به بیابان نگذاشتم هر چی خواستی بگو ! سبب گر بسوزد مسبب شماها هستید ، گفته باشم !
» دادا اینا حریف ما نمیش » و همینرا آن نکبتخامنهای هم میداند برای همین روز به روز زردنبوتر میشود . فکر کردی گریههاش ساختگی و نمایشی است ؟ حاضرم قسم بخورم همهش حقیقی و از ته دل است .
خیلی غصه داره بخدا ، فک کن ! سی سال تمام بگیری و ببندی و بکُشی بعد انگار نه انگار ؟
بچههای یاقوتی ( یاقوت بعد از طاغوت آمد – مترجم !) را سر صف صبحگاهی ردیف کنی و قبل از اینکه » بابا آب داد » را یاد بگیرند » انگزه انگزه انگزه » را بهشان تنقیه کنی ، توپ و تشرهای دار و دستۀ تو جایگزین » یه توپ دارم قلقلی » شان بشود ، شبها بر ِ گاهوارۀ او موشکهای صدام باشد و عربدههای اراذل اوباشت در هر کوی و برزن ، چشمهای پاکشان باز بشود به اعدامهای خیابانی و شلاق زدن ها و سنگسار و …. بعد همین چش سفیدها جلوت وایسن و اونهمه تعالیم الهی تو را زمین بزنند ، ترس نداره ؟
تو بگو من چی بگم در جواب تو که حقد و حسد و کینه حواریون ضحاک رو بر نیانگیزه ؟ فقط بدون که اینروزها محبت آدمهای مظلوم و بی پناه به همدیگه شده یک خار مغیلان در چشم ناپاک ضحاک و قصابان آدمخوارش
دمت گرم و سرت خوش باد
بازم مثل همیشه
سیروس جان اینها سی سال است که جهان را از نوک تیزی می بینندتازه که پیشرفت کرده اند آن را از داخل شیشه نوشابه می بینند.
امیدی نیست به این قوم حج رفته و شام حج نداده.
عزیز موضوع اینجاست که از پارسال تا حالا خودشون هم متوجه شدن که دیگه امیدی بهشون نیست ! ؛
خیـــــــــــلی مرسی . جانی لاری خدا بود ! حالا هم از ترس میخوان حبیب لطیفی رو اعدام کنن … همه حرفها و نوشته ها جای خودشون ، اما با همین ترسشون نفسمونو بریدن
دادا اینا حریف ما نمیشن ؛ همینجوری سر انگشتی هم که حساب کنی میبینی ما خیلی بیشتریم ؛ تازه هر یه نفر رو که میزنن ده هزار نفر به ما اضافه میشه – جمع و تفریق که بلدی ، خودت بشین حساب کن دیگه !
بیتاب اون «جواب آخرم» ! اون که وقتی جمع و تفریق و تقسیم و ضرب تموم میشد توی کادر میذاشتیم !