این جمله معروف خامنه ای را نزدیکان او بارها شنیده اند – جمله ای که برآیند شوخ طبعی و رذالت آقاست ، و لطیفه ایست که در عین ناباوری ، استراتژی اصلی و اساس کلیه امورات کشور پهناور ایران طی دو دهه اخیر بوده است. ثروت بی حساب یک مملکت همراه همه ذخائر طبیعی و منابع انسانی اش خرج همین جمله معروف آقا شده.
خامنه ای اهمیت استراتژیک مرید پروری را از خمینی آموخت و خیلی زود به این حقیقت شگرف پی برد که در یک نظام الهی ، «مریدان احمق» در زمره نیکوترین هدایای حق تعالی به حاکم اسلامی محسوب میشوند. وی در تمام سیرک های بامزه ایی که بنام «دیدارهای مردمی با حضرت امام» در حسینیه جماران روی پرده میرفت یا خودش شخصاً حضور داشت یا پخش مستقیم و بازپخشهای بی پایان آنها را به دقت از تلویزیون تماشا میکرد. سید علی قبل از انقلاب تعدادی کتاب و چند صفحه شعر خوانده بود و میدانست که روح الله سواد درست و درمانی ندارد ، به همین خاطر وقتی خمینی سخنرانی میکرد او همیشه در دلش (معمولاً در حال نشئه تریاک) یک شکم سیر به خزعبلات امام امت میخندید اما خیلی مراقب بود مبادا بلند بلند بخندد چون میدانست که در آنصورت از دنبلان آویزانش میکنند و آینده سیاسی اش تباه میشود.
چیزی که خامنه ای را خیلی شگفت زده میکرد جملات بی سر و ته و خنده دار خمینی نبود (که همیشه پنج تا جمله را به انحاء مختلف چهل و پنج دقیقه تکرار میکرد و وقتی فراموش میکرد که اصلاً موضوع سخنرانی چه بوده ، چند بار میگفت «خداوند تبارک و تعالی» و سید احمد از خجالت آب میشد، لب ورمیچید و چشم غره میرفت و حرص میخورد و بساطی میشد که فیلمهایش موجود است!). اصل حیرت خامنه ای از این بود که آخر چطور امکان دارد که این پیرمرد پریشان مغز هنوز بعضی جملات مسخره اش را (مثلاً ، من ورزشکار نیستم ولی ورزشکاران را دوست دارم) به نیمه نرسانده کل جمعیت با یک شور و حال قدسی محکم میزنند توی سر و صورت خودشان و چنان اشک میریزند کانهو مادر بیمارشان را در مقابل چشمشان با کارد پلاستیکی و یکبار مصرف سر بریده اند. من حاضرم به همه مقدسات عالم قسم بخورم که خامنه ای دقیقاً در یکی از همین مجالس شورانگیز عرفانی-حماری -جمارانی بوده که به اسرار حکومت اسلامی وقوف کامل یافته و در دلش ندای جبرئیل را شنیده که : یک مرید خر به از هفت پارچه آبادیست.
البته وقتی پای اشراق و الهام آسمانی از نوع جمارانی اش در میان باشد تفاوت روحیه آدمها را نمیشود نادیده گرفت. بطور مثال، هاشمی رفسنجانی در اینگونه موارد خواهر زاده تنی جبرئیل است و تا وقتی هاشمی هست خداوند تبارک و تعالی بیکار نیست که بخواهد اسرار اسلام عزیز را همینجور مفت و مجانی به قلب آدم جلف و ریقویی مانند سید علی گدا الهام کند. آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا هاشمی رفسنجانی مرید ندارد؟ شما گمان میکنید که خواهر زاده جبرئیل بلد نیست تفاله چای خود را بدهد به یک الاغ حزب اللهی سر بکشد و حالش را ببرد؟ نه ، پدر جان ، این شامورتی بازیها را حاج اکبر خیلی بهتر از سید علی فوت و آب است. اما قضیه اینجاست که شیخ بی ریش ، برعکس آقا ، روحیه مرید پروری ندارد. هاشمی به جای لیسیدن چفیه اش به قصد تبرک و بخشیدن آن به چند تا دراز گوش در نمایشگاه کتاب ، بیشتر تلاش داشته اپیزود امیرکبیر را در کتاب تاریخ معاصر تمرین کند و لابد پیش خودش گفته حالا که ما اینهمه خون ریخته ایم و خواهر و مادر این مملکت را به هم پیوند داده ایم و رسماً گند زده ایم به ایران و ایرانی ، لااقل بگذار چهار تا مدیر تربیت کنیم و ده تا سد خاکی و کارخانه مونتاژ و کارگاه تولید کاسه توالت بسازیم که آیندگان بچه شان را برای ادرار نیاورند سر قبر ما و بهش بگویند جیش کن اینجا بابایی! بهر حال این مملکت خراب شده با هشتاد میلیون جمعیت روی هوا که اداره نمیشود – همین که بسیاری از ما آب و برق و گازو پل و جاده داریم و محتویات آبریزگاهمان از لوله سینک آشپزخانه مان بیرون نمی آید مرهون تلاش هاشمی ست و تفاوت روحیه ایی که او با خامنه ای دارد. (و من از این جهت از هاشمی تشکر میکنم و بار دیگر از ایشان تقاضامندم که : بابا ، بزن این مرتیکه دغلباز رو چپه کن دیگه ، اه).
خمینی مجانی مرید خر تولید میکرد و هر مزخرفی که میگفت عده زیادی بطور طبیعی شیهه میکشیدند و کفن میپوشیدند و خودشان را و بچه های ما را لت و پار میکردند. درست است که خمینی حقه بازی اش کم از «هامبرت» ناباکوف نبود ؛ راحت گولمان زد و به لولیتای نوباوه و تازه بالغ میهن تجاوز کرد ؛ با اینحال باید انصاف داد که لولیتا نیز خودش کم کرمکی نبود. فلذا هزینه تولید و تکثیر مرید ، به نرخ دلار هفت تومان هم که حساب کنیم ، به مراتب ارزانتر از اینی بود که الان هست. اما کارخانه مرید سازی خامنه ای (دفتر مرکزی واقع در کیلومتر ۱۵ شرق قم ، دست چپ در دوم ، ته چاه جمکران) تا الان صدها میلیارد دلار خرج روی دست ما و نسلهای آینده کشور گذاشته است.
دفاتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری ، از دانشگاه تهران گرفته تا جابلقای گرجستان، شبانه روز باید پول خرج کنند و به بیت حساب پس بدهند که این ماه چند تا مرید خر به سپاه سلم و تور آقا اضافه کرده اند. مثلاً نماینده آقا در استان مرکزی میرود بیت شرفیاب میشود و گزارش بلند بالا میدهد که نیمه اول امسال چنین و چنان کردیم ، بیست و پنج تا مسجد و حسینیه ساختیم ، نمازخانه چهار تا دانشگاه را چهارصد متر گشاد کردیم ، به نیت چهارده معصوم چهارده تا پروژه ظهور را کلید زدیم و موسسه فرج …. و ناگهان آقا که مطلقاً حوصله ندارد به اراجیفی گوش کند که خودش و مصباح سر بساط منقل محض دست انداختن نوری همدانی سر هم کرده اند ، از کوره در میرود و سر آن بیچاره فریاد میکشد که : مرتیکه جعلق ! این چرندیات چیه که میبافی ؟ برو سر اصل مطلب ؛ تو بگو تو این مدت چند تا مرید خر ، حاضر به یراق و دست به قمه ، واسه ما جور کردی که همین الان که مجتبی گوشی رو برداره یه تک زنگ بزنه ، کفن بپوشن پیاده از اراک برن در خونه صانعی ، ماشین پسرش رو آتیش بزنن؟ اگر تا سر ماه اسم و شماره کارت ملی دویست تا مرید دبش رو به آقای وحید تحویل دادی که هیچ ، وگرنه اون نشون «بصیرت» رو که به سفارش امام جمعه دزد و خانومباز شهرتون دادم بزنن به سینه بی لیاقتت میگم پس بگیرن و عین یه موش مریض از بلم نظام پرتت کنن بیرون تو دریای بی بصیرتی. حالا پاشو برو ، اون دمپایی های میثم رو هم دم در بردار با خودت ببر ، به بچه ها بگو تبرکی از بیت آوردم که لیس بزنید.
آقای خامنه ای ، تو خیال کردی اگر قبل از برگزاری آن نمایشگاه مضحک کتاب یک جوجه قمه کش جیره خوار را از خبرگزاری فارس ببری داخل بیت روی پایت بنشانی ، بروی از تالار یک دو بادام بیاوری در دهانش بگذاری و رسم سائیدن بیضه جنایت و وقاحت را به او بیآموزی تا روز بعد برایت بلبل زبانی کند و از دیدار تهوع آورت از آن نمایشگاه گزارش مجتبی پسند بنویسد ، ما ناگهان به قلبمان الهام میشود که تو ، قاتل فرزندان ما ، «برکت» هستی برای این مملکت و رعیت همه دربدر عشق تو اند ؟ ما آمار همه حقه بازی ها و کثافتکاری های تو را داریم، ریاکار.
اگه می خواهیدامروزرابشناسیدبرویدنهج البلاغه رامطالعه کنیدآنهم بقلم فیض الاسلام چون دشتی درحق نهجالبلاغه خیلی ظلم کرده .امروزراباگذشته تطبیق دهید.حضرت علی ع هم جزچندنفرآدم اطرافش نبوددرحالی که تمام آدمای احمق اطراف دشمنای حضرت روگرفته بودند.پس دوروبر حق جزچندنفرادم ادم دیگه ای نیست.
عزیزم قضیه خیلی خیلی ازاین بودارترشماهنوزبه عمق یک سانتی ازاقیانوس اسرارپشت پرده هم پی نبردید.امااگه می خای ایناروبشناسی برونهجالبلاغه روبخون ببین حضرت علی چطوردشمنانشوتوصیف میکنه .
سیروس جان امیدوارم آخرین کامنت این پست رو بنویسم . دادا انقدر اینجا اومدم و رفتم و فیس بوک رو چک کردم دنبال مطلب جدید از سیروس جان الف که انگشتام تاول زد . نمیخوای یه فکری به حال چشم انتظاریمون بکنی ؟
سیروس جان تعجب نکن، از این آدمهای مغلطه گر دوروبر ما هم زیاده، یاد گرفتن که با بی منطقی محض طرفو گیج کن و فکر کنن تو بحث پیروز شدن دیگه نمی دونن ما تا چه اندازه از شدت بلاهتشون متعجب شدیم، یه خاطره از خودم بگم از روزی که زیر باتون سرکوب گرها مجروح شدم، همه اقوام و دوستان برای احوال پرسی تماس گرفتن ولی یه احمدی نژادی بینشون بود که سرزنشم کردامثال تو که به خیابون میرید باعث کتک خوردن بقیه مردم هم هستید!! آنقدر مخم تعجب کرد که تا چند روز گیج می زد! 🙂
متنی زیبا بود و تحلیل جالبی از شرایط حاکم بر کشورم . خوشحال میشم که هرچه زودتر بتوانیم بیشتر با هم در تماس باشیم . البته اگر لطف کنید استاد .
سلام بر سیروس الف عزیز . فیلتر شکن اجازه نمیده زیاد تایپ کنم . مثل همیشه از خواندن متن های دقیقتون لذت بردم . به امید خواندن هرچه سریعتر مطالب بعدی شما .
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت آیین فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
شوربختانه زمین افکار و عقاید خرافه پسند عامه مردم ما در جهت پروش و باروری تخم خرافه ها و باورهائی که به نام دین و مذهب در این زمین افشانده و کاشته شده و همچنان میشوند , دارای استعداد و توانائی عجیبی است , آنچنان که در مدت زمانی نه چندان مدید تبدیل به درختی تنومند میشود . درختی که قدمت ریشه هایش در بدنه تاریخ ما به قرون ماضیه بر میگردد و شاخه های فراوانش بر نسلهای متوالی همواره سایه افکن بوده است .
اگر در بعضی مناطق محروم چنین درختی امکان رشد یابد بر مردمان آن دیار حرجی نیست که تنها منبع آگاهی شان یا سیمای زرغامی!! است یا واعظانی که خود سر بر آبشخور دین دارند و رزق و روزیشان از تنور مذهب در می آید .
اما سیروس جان , دلم آکنده از درد میشود زمانی که می بینم برخی تحصیل کردگان با پُز روشنفکری , علیرغم مخالفت با سیاستهای ظالمانه حاکمان جبّار , همچنان بر عقاید خرافی خویش اصرار دارند و از اینکه شبی را در جمکران بگذرانند احساس شعف و سرور زائدالوصفی بر قلوبشان غالب میشود آنچنان که در دعایشان از خداوند میخواهند تا زیارت چاه حضرتش را در تقدیر و قسمت ما نیز قرار دهد …
صرف نظر از آن عده ای که با زیرکی و ذکاوت خاص ایرانی راه بدست آوردن نان شان را در سینه زنی در زیر بیرق دین یافته اند و برایشان هم فرقی نمیکند که علمدار که باشد و چه مرامی داشته باشد , لکن در سایر مواردی که باورهای قلبی , عمیق و ریشه دار است , راه اصلاح و تعدیل اینچنین تفکراتی را اگر ناممکن نسازد اما بس بعید و دشوار مینماید که برای دستیابی به آن تغییر , استمرار روشنگری شرط لازم است , همچنانکه صبر ایوب میطلبد و عمر نوح!!
باغبانان به نیکی میدانند که هر درختی نیاز به هرس دارد که در غیر اینصورت سنگینی شاخ و برگهای اضافی و گسترده اش آن را در مقابل اندک تندبادی آسیب پذیر میسازد … تندبادی که بالاخره روزی خواهد وزید و در نهایت منجر به ریشه کن شدن آن درخت خواهد شد .
مقالاتی از این دست و مشابه نوشته های جنابعالی همچون نسیمی میماند که در بطن خود نوید همان تندباد را میدهد…تندبادی از جنس اندیشه والای انسانی که بازیافت کرامت انسانی و تکریم روح آزادگی ابناء بشر یکی از دغدغه های ملموس آن به نظر میرسد .
پی کامنت : خعلی چاکریم و بس
سیروس خان سلام
دستت درد نکنه ، طبق معمول متن زیبایی بود و لذت بردم اساسی. عجب گزارشی !! باور کن طرف امام زمان رو ببینه اینجوری نمینویسه !!
خیلی وقته متن رو خوندم ولی چیزی ننوشتم . الان جوابهاتو به « ناشناس در هر صورت ناراضی » دیدم . حق مطلب رو با جوابهای خوبت کامل تر و بهتر ادا کردی. خسته نباشی
رباب جان سلام از ماست عزیز ؛ من فکر کردم تو رو گرفتن که دیگه نمیایی اینطرفا ! ؛ خوشحالم که هنوز دستگیر نشدی. خیلی خجالت میدی ما رو به امام هشتم
ممنون از لطفت. من اینجا سر کوچه وایسادم هر کی میاد و میره رو میبینم . مگه میشه تو چیزی بنویسی و من نخونم ؟ دارم یاد میگیرم.
ارادتمند
سیروس عزیز، تشکر از تحلیل جالب و نکته سنجانه ات. ای کاش این متن به دست توده عظیم داخل کشور هم میرسید که اگر تا بحال چشم و گوششون باز نبوده آگاهانه تر به این قضیه نگاه کنند. اون «گزارش تهوع آور» از نمایشگاه کتاب رو خوندم. بعدش مجبور شدم داروی ضد تهوع استفاده کنم. چقدر یک موجود دو پا میتونه رذل و پست باشه که قلم به دست بگیره و از این اراجیف بنویسه. تفاوت قلم تا قلم از کجا تا به کجا؟
ضمنا من با نظر ناشناس کاملا مخالفم. متن طبق معمول زیبا بود و تحلیل کاملا درست و منطقی و بسیار مهم.
مرسی دکتر جان ، محبت داری عزیزم
من موندم شما با اینهمه کار و مشغله کی فرصت میکنی بیایی مطالب ما رو بخونی لذت ببری !! ؛
جناب ناشناس، شما خلاصه حرفت چيه داداش يا شايدم آبجى؟
اگه از متن خوشت اومده ، بخونش و اگر هم دوست داشتى يا حوصله يه كامنتى بذار، اگه هم خوشت نيومده خوب بخون و رد شو و اگه هم خيلى بدت اومده اصلا ديگه اين وبلاگ رو سر نزن، چرا مغلطه ميكنى؟ ما ملت زبون ايران بايد يك روز بالاخره از اين افتضاحى كه دچارش شديم بيايم بيرون ، قبول دارى؟ پس اگه قبوله ، يا خود شما نويسنده و تحليلگر هستى كه دم شما گرم ، آدرس بده بيام دست بوس، اگه هم نيستى كه اجازه بده هر كسى هر كارى از دستش بر مياد انجام بده تا شايد از اين منجلاب بدبختى كه دچارش شديم بيرون بيايم، اگه هم جزو مزدوران رژيم هستى كه اصلا نميخوام باهات دهن به دهن بشم كه حيف وقت كه آدم صرف چنين جانورانى بكنه.
از نظر من اين متن بالا بسيار كامل و قابل ستايشه، چقدر زيبا از موجود كثيفى چون ولايت فقيه پرده برداشته! چقدر شفاف از اين نمايشهاى شبيه روحوضى اى كه سى ساله بخورد مردم كوچه و بازاز و عامى و بيسواد داده شده رونمايى كرده و ده ها مطلب ديگر كه در اين متن نهان و آشكاره.
داش سيروس دوباره تركوندى دمت گرم ، تشت رسوايى اين ننگ عالم بشريت كه همانا ولايت فقيه باشه رو بايد از پشت بام تاريخ بزمين انداخت، باشد كه همه ما يك روز چشممان باز شود، ممنون.
آقا فرامرز ما خیلی چاکریم ، زحمت شد داداش. باور کن من بعضی وقتا دیگه نمیدونم چی باید بگم. مثلا طرف میگه قشنگ ننوشتی ، میگم آره خودم میدونم ؛ میگه تحلیلت آبکی بود ، میگم خب شاید شما راست بگی ، من فقط نظرم رو گفتم ؛ میگه میخواستی هاشمی رو قدیس کنی، میگم نه والا ؛ میگه سانسور نکن جواب بده ، میگم چشم ؛ بعد میگه چرا جواب دادی !! حتما میخوای مشهور بشی که جواب میدی !! یه کم دیگه بریم جلو میگه چرا مینویسی اصلا !! اصلا تو چرا زنده ایی وقتی بچه ها شهید شدن !!
گرفتاری شدیم به حضرت عباس !
باز هم درس اخلاق دادی.
تو خوشت ميياد که مشهور بشي و واسه همين به کامنت ها جواب ميدي. اداي روشنفکرا رو در نيار لطفا.
اگر بخواي جواب بدي خب 1 روز متن بنويس و 2 روز بعدش به کامنت ها جواب بده . کسي مجبورت نکرده روزانه مطلب بنويسي که وقت کم بياري.
فقط تو ادبات ميدوني . باباي ادبيات معاصري
سلام باباي ادبيات :)))))
به هر حال تحليلت آبکي بود. توضيح واضحات نبود.
باي باي بابائي ادبيات مدرن :)))))
عقل کل کل نگر
خیر پیش داداش ! حالی کردیم باهات ؛ هر وقت حوصلت سر رفت بازم بیا پیش ما !؛
دمت گرم داداش!! فقط استاد میتونه اینطوری جواب بده ! ایول!!
ببخشید نتونستم جلوی خودمو بگیرم و زبان در دهان نگاه دارم یا یه چیزایی شبیه همین !!
باز تو به ما گفتی استاد و به این توهم دامن زدی که ما کهولت سن داریم ؟ بابا من جای بچه تو ام !!
ببخشید استاد، دیگه نمیگم استاد!! حالا از کی تا حالا شما شدین بچه ما استاد ؟؟!! رو رو برم سنگه پای قزوینه!! راستی استاد این کامنت کاملا شخصی بود لطفا چاپش نکنید. جون عمه تون چاپش نکنید استاد، سه میشه. مرسی استاد از لطفتون !! دیرم شد باید برم سر کار. ال اوووووو ال
متن رو وقتی گذاشتی توی وبلاگ یعنی دیگه از دست تو خارج شده و برای خوانده شدن گذاشته شده اونجا . پس اینکه من می خونمش یا نمی خونمش به خودم مربوطه و نیازی به تشکر نیست و درس اخلاق نده .
چرا بدون آوردن دلیل اون قسمت از حرف من رو که جوابش این هست رو پذیرفتی ؟
///اون قسمت حرفت رو که میگی تحلیل جامعی نبود ، پریشان و پراکنده بود و متن قشنگی هم نبود کاملا قبول دارم ؛///
یا تحلیلات آبکی هست و خودت هم میدونی یا زود تحت فشار جو روانی قرار می گیری و تسلیم میشی یا مثلا می خوای به قول خودت همه چیز رو با مصالحه و با خوبی و خوشی تموم کنی که اینم واسه یه مفسر و تحلیل گر مثل کاسه زهر می مونه. پس از این قسمت جوابت خوشم نیومد افتضاح. ربط چندانی هم به هنرمندی و روحیه قوی نداشت.
اینجا که میگی : لااقل میتونم صادقانه و با صراحت بگم
منم میتونم لا اقل صادقانه بگم که هدفت همین بوده. برداشت شخصی هیچ وقت جای دلیل رو نمی گیره. برای نوشته هات دلیل بیار و گرنه میشه تحلیل آبکی .
و
اگر در حد يک شهروند معمولي ميدوني مثل يک شهروند معمولي بنويس و اگر کمتر ميدوني ادعاي کمتري کن و اگر بيشتر ميدوني تفسير الکي ارائه نکن.
من هنوز قانع نشدم . خامنه اي مريد ميسازه اما اکبر کوسه مريد ميخره .
منتقد گرامی ، اکثریت مطلق مردمانی که مثل من وبلاگ و وبسایت دارن و مطلب مینویسن تقریبا هرگز جواب کامنت ها رو نمیدن (که البته طبیعی هم هست چون اگر شما پنجاه خواننده داشته باشی و بخواهی جواب تک تک اونها رو بدی باید پنجاه تا نیم ساعت وقت بزاری – که میشه بیست و پنج ساعت و همیشه یک ساعت از شبانه روز عقب میافتی). اما من نهایت سعی خودم رو میکنم تا بتونم تا جایی که امکان داره نظر خواننده های این متون رو بخونم ، بهشون فکر کنم و جواب بدم. به اعتقاد من این یک جور احترام به خواننده ایی محسوب میشه که در بین هزاران مطلب موجود در اینترنت اومده مطالب این وبلاگ رو میخونه. بنابرین من به تو درس اخلاق ندادم بلکه بهت احترام گذاشتم و از انتخابت تشکر کردم.
البته با این جوابی که دادی متوجه شدم زیاد اهل دقت در کلمات نیستی. من سه عامل رو ذکر کردم تجربه، هنرمندی، روحیه قوی. ولی تو اصلا توجه نکردی و حتی گفتی نوشتن متن دقیق و جامع و زیبا ربط چندانی به این چیزا نداره. حالا من چی باید بگم بهت ؟ تقریبا میتونم بگم به هیچکدوم از جملات من توجه نکردی. بعید میدونم با ادبیات (منظورم ادبیات مدرن هست نه قصه امیر ارسلان نامدار) مانوس باشی و من مجال این رو ندارم که بیانیه سیاسی محض بنویسم.
اعتراف من به فقدان اون اوصاف جمیله که در کامنت اولت اشاره کرده بودی ناظر به کمال گرایی شخصی خودم بود – در واقع اون حرفها رو به خودم میگفتم نه به تو – چون تو حرف خارق العاده و اندیشه سوزی نزده بودی که بخواد منو «تحت فشار جو روانی» درب و داغون بکنه.
یادت باشه که توضیح واضحات از حوصله تنگ یک وبلاگ خارجه.
فکر کنم این مطلب از مجید محمدی هم تقریبا منظور نوشته شما را بیان کرده :
http://www.radiofarda.com/author/21059.html
من این مطلب دکتر رو ندیده بودم (به نظرم چند ساعت بعد از نوشته من منتشر شده) ؛ و الان چقدر خوشحالم از اینکه میبینم طی دو روز گذشته دقیقا داشتم به همون مطلبی فکر میکردم که دکتر مجید محمدی عزیزم.
به هر حال همانطور که قبلا هم چندین بار گفتم ، در کل خطه زبان فارسی هیچ تحلیلگری رو به اندازه دکتر مجید محمدی دوست ندارم. این دانشمند روشن اندیش علوم اجتماعی سالهاست که عشق منه
سلام
عالی بود. خیلی دل چسب و گیرا نوشتی. هر چند خنده ای بر لب نشست. اما اقرار به این حقایق بسیار تلخ است. که شاعر در این باب می گوید: خنده من از گریه غم…
تمام بدبختی های ملت، از بت سازی و مقدس پروری است. در واقع چون فریب پذیرند، فریبکار پرورش می دهند.
راستی میشه یک دامین برای ساخت وبلاگ معرفی کنی. سایتی که رایگان دامنه بده و رد و خط و ظبط ما رو هم به برادران سپاه و اطلاعات هم نده .
ممنون.
پیروز باد ایران آزاد و سرفراز باد ایرانیان آزاد اندیش اهل عمل.
رفیق ، این روزا دیگه هیچکس دلشاد نیست ؛ اگه موقع خوندن لبخند زدی به تلخی ، بدون که همین احساس موقع نوشتن هم گریبانگیر ما بوده. خوشحالم که حداقل از خوندن متن لذت بردی.
منظورت رو از معرفی دامین متوجه نمیشم. اگه منظورت شرکت ارائه دهنده خدمات وبلاگ هست ، من خودم وردپرس رو به بقیه ترجیح میدم. اگه بخوای مجانی باشه که مجبوری اسم ارائه دهنده سرویس رو هم در دامین وبلاگت تحمل کنی (مثل حرف ارمروز. وردپرس. کام) ؛ اما اگه مثل من فقیر و گرفتار نباشی ، میتونی با پرداخت یه مبلغ ناچیز از شر کلمه وردپرس هم خلاص بشی (مثل حرف امروز.کام). بعید میدونم این کمپانیهای بزرگ دنیا (از جمله وردپرس) خط و ربط ما رو به سپاه بدن – اگه اینجوری بود که خیلی از ماها تا حالا نفله شده بودیم !
سیروس ، جان ِ من همون جا که هستی تکون نخور که من میخوام دورت بگردم با ابن تحلیل جامع و زیبایت .
از اون خط اول هر جملهای که خوندم گفتم اینو هایلایت کنم بعنوان بهترین جمله و هر چه پیشتر رفتم دیدم نخیر ! باید تمام مطلبت را هایلایت که نه طلا بگیرم .
خمینی خیلی شانس آورد و با اون مریدان خری که دور و برش بودند فکر کنم نشئۀ نشئه مُرد ! این بدبخت را بگو که خورد به این دوران که مردم نه تنها ولایت او را که کل اسلام را براش آب و جارو میکنند .
در اینجاست که شاعر میفرماد : عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ! یعنی چه کسی میخواست اسلام را اینطور از پا در بیاره و در ملاء عام رسوا بکنه که اینها کردند !؟
الهی من فدای تو بشم که اینقدر به من امید میدی ؛ این که میگن مخاطب صاحب سخن را بر سر ذوق آورد پر بیراه نمیگنا ! خیلی برام عزیزی ، هم واسه اینکه منو دوست داری و هم بخاطر اینکه آدم آزاده و با شعوری هستی
درک این موضوع که خمینی از جهاتی بختیار بود و شانس آورد که در عصر جاهلیت به پیامبری رسید ولی مقام معظم کلاهبرداری و حقه بازی با همه اهن و تلپش خورد به خنس (!) نیاز به عقل و زیرکی داره – خیلی مخلصیم سارا جان
آی گفتی کرمکی ووووو کردی کبابم
حالا این پدرخونده ی مجتبی هم پاشو کرده توو یه کفش
که کرمکی بودن ارثی یه
وووو می خواد با فشار مضاعف ما رو هم بفرسته بغل دست ِ شهدای یه عمر دفاع مقدس
آره رضا جون ، میدونم چی میگی داداش . گیری داده این مرتیکه جعلق به ما ! یکی نیست بهش بگه آخه الاغ ، اون زمانا نصف مردم دنیا تو خونه شون تلفن هم نداشتن ، مثل حالا نبود که بچه دبستانی ها هم «پاکت پی سی» تو جیبشونه و اگه رابرت موگابه تو آفریقا بگوزه کارکنان معادن ذغال سنگ چین ده دقیقه بعد خبردار میشن !
به نظرم تحلیل جامعی نبود . پراکنده گویی هم داشت و متن زیبایی نبود و بیشتر می خواستی اکبر کوسه رو از این جمع جدا می کنی و تطهیرش کنی. هدفت چیه ؟ قدیسه کردن رفسنجانی با خرابتر کردن نام خامنه ای کثیف ؟ امیدوارم نظرم رو سانسور نکنی و جوابم رو بدی . شاید از اون دسته آدمایی که فکر می کنن عقل کل هستند اما چیزی حالیشون نیست .
اون قسمت حرفت رو که میگی تحلیل جامعی نبود ، پریشان و پراکنده بود و متن قشنگی هم نبود کاملا قبول دارم ؛ برای جمع شدن همه این اوصاف در یک نوشته کوتاه هم تجربه بسیار لازمه ، هم هنرمندی و هم روحیه قوی – که در حال حاضر حقیقتا هیچکدوم در وجود خسته و گرفتار من یافت نمیشه.
اما برداشتت از هدف نوشته رو نا صواب میدونم – لااقل میتونم صادقانه و با صراحت بگم که هدف من این نبوده و بیشتر یک «بیان واقع» بوده از تفاوتی که حس میکنم بین هاشمی و خامنه ای هست؛ البته بسیار محتمل هم هست که اشتباه بکنم ، ولی فعلا باور شخصیم همینه که در متن نوشتم.
در مورد آخرین اظهار نظرت، باید بگم که در حد یک شهروند متوسط و معمولی چند تا چیز پراکنده میدونم (مثل همه آدمهای معمولی دیگه که بلاخره در طول عمر مطالب پراکنده ایی از اینور اونور میخونن، میشنون و یاد میگیرن). . احتمال میدم یکی از دلایلی که امکان داره تصور «عقل کل» بودن رو ایجاد کرده باشه ، نوع بیان صریح و بی پرده و مطمئنم باشه در مورد چیزایی که فکر میکنم میدونم.
امیدوارم این جواب رو کافی بدونی ؛ و در ضمن مرسی که متن رو خوندی
خوشحال میشم که منم روشن کنین، منتظر مطلبتون هستم چون واقعا اوضاع گیج کننده به نظر می رسه.
من به شخصه خامنه ای را احمقی می دانم که از روی نادانی آلت دست جانورانی از نوع احمدی نژاد شده، با اینکه ازش متنفرم ولی یه حسی بهم میگه این نفرت ما خیلی باعث خوشحالی احمدی نژاده و بزودی یه بهره برداری اساسی ازش می کنه که زیاد به نفعمون نیست پس باید اولویت مبارزه رو بر علیه احمدی نژاد تنظیم کنیم که شیطونو درس می ده بعد بریم سراغ آقای احمق، به قول معروف ، اللهم بیر بیر!!
و بنده دقیقا نظرم بر عکس شماست و اتفاقا چند روزه که در ذهنم دارم به این مطلب فکر میکنم و امیدوارم بتونم یه چیزی در همین مورد بنویسم
نه اتفاقا سیروس، اصلا منظورت روشن نبود.
1 – تو مینویسی «هامبرت» «نابوکوف» «لولیتا» ، چطور به لولیتای نابوکوف بر نمیگردد؟
2 – اصولا «خودش کم کرمکی نبود» در باره قربانی تجاوز – حالا لولیتای نابوکوف نه، هر کس دیگری، چطور توجیه پذیر است؟
عزیز جان ، تو چرا اذیت میکنی ما رو ! وقتی میگم خمینی «مجانی» مرید خر تولید میکرد ؛ وقتی میگم در لبیک به جفنگیاتش ملت «بطور طبیعی» شیهه میکشیدند ، یعنی آنزمانها (به الزام شرایط روزگار – از جمله التهاب انقلاب، ترورها و بمبگذاریهای کور، جنگ، محک نخوردن جانور سیاسی/اجتماعی/عقیدتی نوظهوری که جمهوری اسلامی نام گرفته بود و ….) خود درخت هم کرم داشت دیگه , یعنی چه بسا والدین و اقوام خودمان هم بدشان نمیامد خر آقا باشند… و قس علی هذا
به جان عزیز خودت من هیچوقت رضا ندارم بشینم در مورد چیزهای که مینوسم توضیح واضحات بدم. چون دیدم قبلا محضر ناباکوف را درک کردی برام عزیز شدی و شروع کردم به توضیحات. اگر فکر میکنی باز هم اون مطلب ممکنه حمل بر شیطنتهای کودکانه لولیتا بشه (و همان برداشتی که خودت گفتی ازش مراد بشه) دیگه نمیدونم چی بگم – بذار به حساب نا پختگی من و یکی از اون مواردی که قصد نگارنده نبوده ولی برداشت ناصواب (به دلیل همون ناپختگی) اجتناب ناپذیر شده
Harfe hesab jaye mojadeleh nadareh
مرسی زیبا جان ، لطف داری عزیز
دوست عزیز از خواندن جمله «لولیتا نیز خودش کم کرمکی نبود» فوق العاده ناراحت شدم. گذشته از دریافت (به نظر من اشتباه) شما از آن کتاب، این جمله دقیقا بر اساس یکی از اصول ایدئولوژی حکومتی همان کس که نقد و تمسخرش کرده اید بنا شده: این که در یک جرم، قربانی هر چند ماهیتا و بی قید و شرط بیگناه، در تشویق یا تحریک مجرم به جرم نقش دارد. درست مثل حرف آنهایی که می گویند زنانی که لباس و آرایش باز و زیبا دارند تقصیر خودشان است اگر به آنها تجاوز شود. خواهش میکنم این جمله را حذف کنید!
یاسمین بانو ، من در هجوم ناجوانمردانه هامبرت به معصومیت لولیتا و غارت روح کودکانه اش بدست ظالمی دیوانه ی چیرگی و تسلط بر دیگری ، هیچ شکی نداشته و ندارم ؛ آن مطلب که خواستار حذفش شده ایی ، استعاره ایی ست که به لولیتای ناباکوف بر نمیگردد. فکر میکردم منظورم را روشن بیان کرده ام
«ما آمار همه حقه بازی ها و کثافتکاری های تو را داریم، ریاکار». دقیقان که آمار ها داریم…. به امید اون روز که نابودیتو ببینیم که اون روز هم زیاد دور نیس…. خون های زیادی در این راه بدستت ریخته شده و میشه ولی جواب پس خواهی داد ای جلاد!!!
فعلا نصفشو خوندم و به این نتیجه رسیدم که زودتر از همه بیام ببینم وصیتی ! چیزی ؟ اموالتو به کی میخوای ببخشی ؟ هر چند همینجا هر نوع وابستگی و رفاقت با شما رو سخت تکذیب میکنم اما قبل از ……. (دور از جونت) یه چیزی برای منم در نظر بگیر دستم تنگه
یا حضرت عباس ….
پریسا جان ، خیالم آسوده ست که جز مقداری دفتر و کتاب و این لپ تاپ (و البته یک جان که به عاریه نزد ماست ) چیزی برای باختن در بساط نیست. جان که متعلق به آقاست ، هیچی. کاغذ ها رو قبلا به یکی بخشیدم ؛ لپ تاپ رو اگر برادران کارشناس سالم گذاشتن وصیت میکنم که برسد به دست دوست عزیزم پریسا. دیگه چی میگی ؟